خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پایه
2 . مقر اصلی (خانه یا دفتر)
3 . بیس (بیسبال)
4 . باز (شیمی)
5 . قاعده (هندسه)
6 . شالوده
7 . (در مکانی) قرار داشتن
8 . فرومایه
[اسم]
base
/beɪs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پایه
ته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اصل
بن
پایه
ریشه
شالوده
مبنا
کف
مترادف و متضاد
bottom
foot
top
base of something
ته چیزی
At the base of the cliff was a rocky beach.
در ته پرتگاه یک ساحل سنگی بود.
a crystal glass with a heavy base
یک جام کریستالی با پایهای سنگین
2
مقر اصلی (خانه یا دفتر)
مکان استقرار اصلی، پایگاه
مترادف و متضاد
centre
headquarters
station
1.She travels all over the world, but Philadelphia is her base.
1. او سرتاسر دنیا را سفر میکند، اما فیلادلفیا مقر اصلی اوست.
a military/naval/air force base
پایگاه نظامی/دریایی/هوایی
3
بیس (بیسبال)
یکی از چهار جایگاهی است که یک بازیکن بیسبال برای کسب امتیاز باید از آن عبور کند.
4
باز (شیمی)
قلیا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باز
5
قاعده (هندسه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قاعده
6
شالوده
زیربنا
base for something
زیربنا برای چیزی
They were laying the base for a new economic recovery.
آنها داشتند زیربنا را برای بهبود اقتصادی جدید پایهریزی میکردند.
[فعل]
to base
/beɪs/
فعل گذرا
[گذشته: based]
[گذشته: based]
[گذشته کامل: based]
صرف فعل
7
(در مکانی) قرار داشتن
مستقر بودن
مترادف و متضاد
locate
post
situate
to be based in someplace
در جایی قرار داشتن
The company is based in Seattle.
(دفتر اصلی) این شرکت در سیاتل قرار دارد.
[صفت]
base
/beɪs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: baser]
[حالت عالی: basest]
8
فرومایه
پست، غیراخلاقی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پست
دنی
دون
سخیف
base attitudes and desires
نگرشها و امیال پست
تصاویر
کلمات نزدیک
basalt
basal
bas-relief
barytes
barter
base drum
base jumping
base on
base rate
baseball
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان