خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زیستشناس
[اسم]
biologist
/baɪˈɑləʤɪst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زیستشناس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زیستشناس
1.He is a famous biologist.
1. او یک زیستشناس معروف است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
biohazard
biodiversity
biochemistry
binturong
bingo
biology
biomass
bionomic
bionomical
bionomics
کلمات نزدیک
biologically
biological weapon
biological warfare
biological mother
biological
biology
biomass
biomechanics
biometry
biophysics
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان