خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کبودی دور چشم (در اثر ضربه)
2 . مایه شرم
[اسم]
black eye
/blæk aɪ/
قابل شمارش
1
کبودی دور چشم (در اثر ضربه)
1.He got a black eye in a fight.
1. او در دعوایی، کبودی دور چشم گرفت [او در دعوا (در اثر ضربه) دور چشمش کبود شد].
2.He had a fight at school and came home with a black eye.
2. او در مدرسه دعوا کرد و با کبودی دور چشم به خانه آمد.
2
مایه شرم
تصاویر
کلمات نزدیک
black economy
black coffee
black cab
black box
black belt
black fly
black hole
black ice
black list
black magic
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان