خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انتقال خون
[اسم]
blood transfusion
/ˈblʌd trænsfjuːʒn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
انتقال خون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتقال خون
1.He was given a blood transfusion.
1. به او خون انتقال داده شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
blood test
blood runs cold
blood relation
blood pressure
blood poisoning
blood type
blood vessel
bloodbath
bloodcurdling
bloodhound
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان