خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چیزی را به حادترین شرایط رساندن
[عبارت]
bring to a head
/brɪŋ tu ə hɛd/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چیزی را به حادترین شرایط رساندن
بحرانی شدن
1.Matters were brought to a head when Pat was sacked.
1. وقتی "پت" اخراج شد، اوضاع بحرانی شد.
2.The mayor's insensitive comments brought tensions in our community to a head.
2. نظرات بیملاحظه شهردار تنش را در محله ما به حادترین شکل رساند.
تصاویر
کلمات نزدیک
bring into the open
bring into force
matters
blended learning
entrepreneurship
bring to light
bury the hatchet
cast a vote
change out of
citizens' advice bureau
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان