خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تلوتلو خوردن
2 . ورور کردن
3 . وزوز کردن
[فعل]
to bumble
/ˈbʌmbl/
فعل ناگذر
[گذشته: bumbled]
[گذشته: bumbled]
[گذشته کامل: bumbled]
صرف فعل
1
تلوتلو خوردن
با عدم تعادل راه رفتن
1.I could hear him bumbling around in the kitchen.
1. میتوانستم صدای تلوتلو خوردن او در آشپزخانه را بشنوم.
2
ورور کردن
چرتوپرت گفتن
informal
1.What was Karl bumbling on about?
1. "کارل" داشت راجع به چی ورور میکرد؟
3
وزوز کردن
1.She watched a bee bumble among the flowers.
1. او وزوز کردن یک زنبور در میان گلها را تماشا کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bum out
bum bag
bum
bulwark
bull’s eye
bumblebee
bumbling
bumboat
bumf
bumfluff
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان