خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جشن
[اسم]
carnival
/ˈkɑr.nə.vəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جشن
کارناوال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کارناوال
1.I took the kids to the local carnival.
1. بچهها را به کارناوال محلی بردم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
carniolan bee
carnation
carmaker
caring
caries
carnivore
carnivorous
carob
carob bean
carol
کلمات نزدیک
carnegie hall
carnation
carnal
carnage
carmine
carnivore
carnivorous
carob
carol
carole
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان