خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . توقف
[اسم]
cessation
/seˈseɪʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
توقف
انقطاع، پایان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توقف
متارکه
انقطاع
مترادف و متضاد
stopping
1.Religious leaders have called for a total cessation of the bombing campaign.
1. رهبران مذهبی خواهان توقف کامل بمب گذاری شده اند.
تصاویر
کلمات نزدیک
cesarean
cervix
cervical vertebrae
cervical
cerumen
cession
cesspit
cesspool
cetacean
cetaceous
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان