Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . آشپز (حرفهای)
[اسم]
chef
/ʃef/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آشپز (حرفهای)
سرآشپز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آشپزباشی
سرآشپز
مترادف و متضاد
cook
food preparer
1.He is one of the top chefs in Britain.
1. او از بهترین آشپزهای بریتانیا است.
2.She is head-chef at the Waldorf Astoria.
2. او در (رستوران) "والدورف آستوریا" سرآشپز است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cheewink
cheetah
cheesy
cheesing
cheeseparing
chef de partie
chef's hat
chef's jacket
chef's kiss
chef's salad
کلمات نزدیک
cheetah
cheesy flavor
cheesy
cheesed off
cheesecloth
chela
chelsea beat southampton 3-0.
chelsea tractor
chemical
chemical depilatory
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان