[صفت]

cheesy

/ˈʧizi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: cheesier] [حالت عالی: cheesiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ارزان و بی‌کیفیت

informal
  • 1.Don't wear that shirt. It looks cheesy.
    1. آن پیراهن را نپوش. ارزان و بی‌کیفیت به نظر می‌رسد.

2 پنیری

معادل ها در دیکشنری فارسی: پنیری
cheesy sauces
سس‌های پنیری

3 ضایع مسخره

informal
  • 1.That’s the cheesiest joke I’ve ever heard.
    1. آن ضایع‌ترین جوکی بود که تا به حال شنیده‌ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان