خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سینه
2 . جعبه دردار
[اسم]
chest
/tʃest/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سینه
قفسه سینه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سینه
صدر
صدری
قفسه سینه
1.He was shot in the chest.
1. سینهاش تیر خورد.
2.Peter has a very hairy chest.
2. "پیتر" سینه خیلی پرمویی دارد.
broad chest
سینه پهن/ستبر
a tall man with a broad chest and shoulders
یک مرد بلندقد با سینه و سرشانههای پهن
a chest pain
درد قفسه سینه
She went to the doctor complaining of chest pains.
او پیش دکتر رفت تا در مورد دردهای سینهاش شکایت کند.
a chest infection
عفونت سینه
Every time I get a cold I get a chest infection too.
هر بار که سرما میخورم عفونت سینه هم میگیرم.
2
جعبه دردار
صندوق، محفظه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جعبه
صندوق
a large wooden chest
صندوق [جعبه] چوبی بزرگ
تصاویر
کلمات نزدیک
chessman
chessboard
chess player
chess piece
chess is amusing but time-consuming as well.
chest freezer
chest of drawers
chester
chestnut
chevalier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان