Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . جویدن (غذا)
[فعل]
to chew
/ʧu/
فعل گذرا
[گذشته: chewed]
[گذشته: chewed]
[گذشته کامل: chewed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جویدن (غذا)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جویدن
1.This meat is difficult to chew.
1. جویدن این گوشت دشوار است.
2.You don't chew your food enough.
2. شما به میزان کافی غذای خود را نمیجویبد.
تصاویر
کلمات نزدیک
chevy
chevron
chevrolet
cheviot
chevalier
chew out
chew someone's ear off
chew the cud
chew the fat
chew up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان