خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ساعت
2 . کیلومترشمار (خودرو)
3 . سرعت (اتومبیل و ...) را سنجیدن
[اسم]
clock
/klɑːk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ساعت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ساعت
مترادف و متضاد
chronometer
timekeeper
timepiece
1.Did you set the alarm clock?
1. آیا ساعت زنگدار را تنظیم کردی؟
2.I could hear the clock ticking.
2. من میتوانستم تیک تاک ساعت را بشنوم.
3.I think the kitchen clock is slow.
3. من فکر میکنم ساعت آشپزخانه کند است [عقب است].
کاربرد واژه clock به معنای ساعت
واژه clock به معنای ساعت به دستگاهی گفته میشود که برای اندازهگیری و نشان دادن زمان استفاده میشود. توجه کنید که واژه clock ساعتی نیست که همراه خود ببرید یا روی مچ دست خود ببندید. ساعتی که روی مچ بسته میشود watch نام دارد.
2
کیلومترشمار (خودرو)
مایلشمار، شمارگر، مایلومتر
مترادف و متضاد
milometer
odometer
speedometer
[فعل]
to clock
/klɑːk/
فعل گذرا
[گذشته: clocked]
[گذشته: clocked]
[گذشته کامل: clocked]
صرف فعل
3
سرعت (اتومبیل و ...) را سنجیدن
سرعت (وسایل نقلیه و ...) را ثبت کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
cloche
clobber
cloakroom
cloaked
cloak
clock in
clock off
clock on
clock out
clock radio
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان