خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وادار کردن
[فعل]
to coerce
/koʊˈɜːrs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: coerced]
[گذشته: coerced]
[گذشته کامل: coerced]
صرف فعل
1
وادار کردن
ناگزیر کردن، مجبور کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زور گفتن
مجبور کردن
مترادف و متضاد
force
1.She hadn’t coerced him in any way.
1. او هیچ طوری او را مجبور نکرده بود.
2.They were coerced into negotiating a settlement.
2. آنها وادار به مذاکره کردن برای رسیدن به توافق شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
coelom
coeliac
coelacanth
coefficient
coeducational
coercion
coeus
coeval
coexist
coexistence
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان