خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مریض شدن
[فعل]
to come down with
/kʌm daʊn wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: came down with]
[گذشته: came down with]
[گذشته کامل: come down with]
صرف فعل
1
مریض شدن
مبتلا شدن (به بیماری)، گرفتن (بیماری)
مترادف و متضاد
become sick
catch a disease
1.I think I am coming down with a cold. I'm afraid I won't be able to go to work tomorrow.
1. فکر کنم دارم مبتلا به سرماخوردگی میشوم [مریض میشوم]. متأسفانه نمیتوانم فردا به سرکار بروم.
2.I think I'm coming down with flu.
2. فکر کنم دارم آنفولانزا میگیرم.
تصاویر
کلمات نزدیک
come down on one side of the fence or the other
come down
come close
come clean
come by
come easily
come first
come forward
come from
come home
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان