1 . پیچیده
[صفت]

convoluted

/ˈkɑnvəˌlutəd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more convoluted] [حالت عالی: most convoluted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیچیده دشوار

مترادف و متضاد complex complicated twisted simple
  • 1.a convoluted plan
    1. یک برنامه پیچیده
  • 2.Grace’s story was so convoluted that I couldn’t follow it.
    2. داستان "گریس" به قدری پیچیده بود که من نمی‌توانستم آن را دنبال کنم (بفهمم).
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان