خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیچیده
[صفت]
convoluted
/ˈkɑnvəˌlutəd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more convoluted]
[حالت عالی: most convoluted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پیچیده
دشوار
مترادف و متضاد
complex
complicated
twisted
simple
1.a convoluted plan
1. یک برنامه پیچیده
2.Grace’s story was so convoluted that I couldn’t follow it.
2. داستان "گریس" به قدری پیچیده بود که من نمیتوانستم آن را دنبال کنم (بفهمم).
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
conviviality
convincingly
convincing
convince
convict
cony
cook
cook goose
cook out
cookbook
کلمات نزدیک
convocation
conviviality
convivial
convincingly
convincing
convolution
convoy
convulse
convulsion
convulsive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان