خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زمین بازی (تنیس، والیبال، بسکتبال و ...)
2 . دادگاه
3 . بارگاه
4 . نامزدبازی کردن
[اسم]
court
/kɔːrt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زمین بازی (تنیس، والیبال، بسکتبال و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زمین تنیس
مترادف و متضاد
playing area
a tennis/squash/badminton court
یک زمین تنیس/اسکواش/بدمینتون
on court
در زمین
He won after only 52 minutes on court.
او بعد از تنها 52 دقیقه در زمین پیروز شد.
2
دادگاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دادگاه
دیوان
محکمه
to appear in court
در دادگاه حاضر شدن
She will appear in court tomorrow.
او فردا در دادگاه حاضر خواهد شد.
to take somebody to court
کسی را به دادگاه کشاندن
They took their landlord to court for breaking the contract.
آنها صاحبخانه خود را برای نقض قرارداد به دادگاه کشاندند.
to bring the case to court
پرونده به دادگاه آوردن
There wasn't enough evidence to bring the case to court.
مدرک کافی برای آوردن پرونده به دادگاه وجود نداشت.
the Court of Appeals
دادگاه تجدید نظر
the European Court of Human Rights
دادگاه حقوق بشر اروپا
3
بارگاه
دربار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بارگاه
دربار
آستان
[فعل]
to court
/kɔːrt/
فعل گذرا
[گذشته: courted]
[گذشته: courted]
[گذشته کامل: courted]
صرف فعل
4
نامزدبازی کردن
خواستگاری کردن، خاطرخواه بودن
to court somebody
با کسی نامزدبازی کردن
he was courting a girl from the neighboring farm.
او با دختری در مزرعه کناری نامزدبازی کرده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
course
courier
courgette
courageousness
courageously
court of law
court order
courteous
courteously
courthouse
کلمات نزدیک
coursework
courseware
coursebook
course of action
course
court card
court case
court of appeal
court order
court shoe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان