خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کاکل
2 . نوک
3 . به قله کوه رسیدن
[اسم]
crest
/krest/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کاکل
تاج
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاج
1.The male is recognizable by its yellow crest.
1. (جانور) نر توسط کاکل زرد رنگش قابل تشخیص است.
2
نوک
اوج، راس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اوج
تارک
ستیغ
مترادف و متضاد
peak
summit
crest of the mountain
نوک کوه [قله]
[فعل]
to crest
/krest/
فعل گذرا
[گذشته: crested]
[گذشته: crested]
[گذشته کامل: crested]
صرف فعل
3
به قله کوه رسیدن
صعود کردن
formal
1.He slowed the pace as they crested the ridge.
1. وقتی به قله کوه رسیدند، او سرعت را کم کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cress
crescent-shaped
crescent roll
crescent
crepuscule
crested penguin
crestfallen
crew
crew cut
crew neck
کلمات نزدیک
cress
crescent-shaped
crescent moon
crescent
crescendo
crested
crested lark
crestfallen
cretin
cretinism
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان