خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سفر دریایی (تفریحی)
2 . با سرعت بهینه حرکت کردن
3 . به سفر دریایی رفتن
4 . بهآرامی حرکت کردن (وسیله نقلیه)
[اسم]
cruise
/kruz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سفر دریایی (تفریحی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سفر دریایی
مترادف و متضاد
boat trip
sea trip
voyage
Going on a cruise
به سفری دریایی رفتن
They're going on a cruise round the Med.
آنها قرار است به سفری دریایی دور مدیترانه بروند.
[فعل]
to cruise
/kruz/
فعل ناگذر
[گذشته: cruised]
[گذشته: cruised]
[گذشته کامل: cruised]
صرف فعل
2
با سرعت بهینه حرکت کردن
با سرعت معمول سفر کردن، با سرعت ثابت حرکت کردن
1.Tom cruised down Park Street in his new sports car.
1. "تام" با ماشین اسپرتش در پارک با سرعت بهینه حرکت میکرد.
2.We are cruising at an altitude of 39,000 feet.
2. ما با سرعت معمول در ارتفاع 39000 فوتی سفر میکردیم.
3
به سفر دریایی رفتن
دریاگردی کردن
1.They're cruising around the Caribbean.
1. آنها در اطراف کارائیب در حال دریاگردی هستند.
4
بهآرامی حرکت کردن (وسیله نقلیه)
با سرعت کم راندن
1.We were cruising along at 50 miles per hour.
1. ما داشتیم با سرعت 50 مایل بر ساعت (بهآهستگی) میراندیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
cruet
cruelty
cruelly
cruel
crude oil
cruise control
cruise liner
cruise missile
cruise ship
cruiser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان