خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فرهنگ
2 . تمدن
3 . کشت (باکتری و ...)
4 . کشت (زمین)
5 . کشت کردن (باکتری و ...)
[اسم]
culture
/ˈkʌl.tʃər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فرهنگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فرهنگ
مترادف و متضاد
civilization
customs
lifestyle
traditions
European/Islamic/African/American... culture
فرهنگ اروپایی/اسلامی/آفریقایی/آمریکایی و...
1. American culture has been exported all over the world.
1. فرهنگ آمریکایی به تمام دنیا صادر شده است.
2. Youth culture differs from the culture of older generations.
2. فرهنگ جوانان با فرهنگ نسلهای پیرتر متفاوت است.
2
تمدن
فرهیختگی
1.The city is a center of culture.
1. این شهر، مرکز تمدن است.
2.The paintings reflect African American culture.
2. نقاشیها تمدن آفریقایی آمریکایی را نشان میدهد.
3
کشت (باکتری و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کشت
1.We need a culture of cells from the tumor.
1. ما به کشتی از سلولهای سرطان احتیاج داریم.
2.Yogurt is made from active cultures.
2. ماست از کشت فعال تولید میشود.
4
کشت (زمین)
1.this variety of lettuce is popular for its ease of culture.
1. این نوع از کاهو به خاطر کشت آسانش معروف است.
2.We've had improvements in cell culture and it's accuracy.
2. ما پیشرفتهایی در کشت سلولی و دقت آن داشتهایم.
[فعل]
to culture
/ˈkʌl.tʃər/
فعل گذرا
[گذشته: cultured]
[گذشته: cultured]
[گذشته کامل: cultured]
صرف فعل
5
کشت کردن (باکتری و ...)
کشت دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کشت کردن
1.culturing cells has a diverse range.
1. کشت کردن سلول گستره گوناگونی دارد.
2.several investigators have attempted to culture his cells.
2. چندین محقق تلاش کردهاند که سلولهای او را کشت دهند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cultural studies
cultural
cultivator
cultivation
cultivated land
cumbia
cumin
cumin seed
cumulation
cumulative
کلمات نزدیک
culturally
cultural identity
cultural heritage
cultural diversity
cultural center
culture shock
cultured
cultured pearl
culturefest
culver
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان