[صفت]

cultured

/ˈkʌltʃərd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more cultured] [حالت عالی: most cultured]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بافرهنگ تحصیل‌کرده

معادل ها در دیکشنری فارسی: باشخصیت بافرهنگ متشخص فرهیخته
مترادف و متضاد cultivated uncultured
  • 1.Mrs Ramsay was a cultured woman who traveled a great deal.
    1. خانم "رمزی" زنی تحصیل‌کرده بود که بسیار (به) سفر می‌رفت.

2 پرورشی (گیاه) گلخانه‌ای

cultured fruit
میوه پرورشی

3 کشت‌شده (در آزمایشگاه)

cultured cells
سلول‌های کشت‌شده
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان