خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وسط صحبت کسی پریدن
2 . ناگهان جلوی خودروی دیگری پیچیدن (هنگام رانندگی)
3 . بینوبت وارد صف شدن
[فعل]
to cut in
/kˈʌt ˈɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: cut in]
[گذشته: cut in]
[گذشته کامل: cut in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
وسط صحبت کسی پریدن
حرف کسی را قطع کردن
مترادف و متضاد
butt in
1.She kept cutting in on our conversation.
1. او مدام وسط حرف ما میپرید.
2
ناگهان جلوی خودروی دیگری پیچیدن (هنگام رانندگی)
1.She cut in on a red Ford, forcing the driver to brake heavily.
1. او ناگهان جلوی ماشین فورد قرمز پیچید و راننده را مجبور کرد محکم ترمز کند.
3
بینوبت وارد صف شدن
جلوی کسی در صف (بینوبت) ایستادن
مترادف و متضاد
push in
تصاویر
کلمات نزدیک
cut flower
cut down
cut corners
cut class
cut back on one's hours
cut it
cut it out!
cut off
cut off one's nose to spite one's face
cut one's own throat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان