1 . جدا کردن 2 . تمام کردن 3 . حذف کردن 4 . از کار افتادن (موتور و...)
[فعل]

to cut out

/kʌt aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: cut out] [گذشته: cut out] [گذشته کامل: cut out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جدا کردن بریدن، برش دادن

مترادف و متضاد sever
  • 1.I cut it out and pinned it to my bedroom wall.
    1. آن را بریدم و به دیوار اتاق‌خوابم نصب کردم.
  • 2.I cut the picture out of the newspaper.
    2. من آن عکس را از روزنامه جدا کردم [بریدم].

2 تمام کردن از کاری دست برداشتن

  • 1.Cut it out! That hurts!
    1. تمامش کن! (آن) درد دارد!

3 حذف کردن

مترادف و متضاد omit
  • 1.I've cut out red meat from my diet.
    1. من خوردن گوشت قرمز را از رژیم غذایی‌ام حذف کردم.
  • 2.You can cut out this whole paragraph.
    2. می‌توانی کل این پاراگراف را حذف کنی.

4 از کار افتادن (موتور و...)

  • 1.One of the plane's engines cut out, so they had to land with only one.
    1. یکی از موتورهای هواپیما از کار افتاد، به‌همین‌خاطر مجبور شدند تنها با یک موتور فرود بیایند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان