Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . کارد و چنگال
[اسم]
cutlery
/ˈkʌtləri/
قابل شمارش
1
کارد و چنگال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کارد و چنگال
مترادف و متضاد
flatware
silverware
1.Put the cutlery in the drawer.
1. کارد و چنگالها را در کشور بگذار.
a 24-piece cutlery set
یک دست کارد و چنگال 24 تایی
تصاویر
کلمات نزدیک
cutlass
cutis
cutin
cutie
cuticle
cutlet
cutoff
cutscene
cutter
cutters
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان