خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نمودار
[اسم]
diagram
/ˈdɑɪ.əˌgræm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نمودار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دیاگرام
نمودار
نگاره
شما
مترادف و متضاد
graphic
schematic representation
1.The teacher drew a diagram.
1. معلم یک نمودار کشید.
تصاویر
کلمات نزدیک
diagonally
diagonal
diagnostic program
diagnostic
diagnosis
dial
dial-up
dialect
dialectal
dialectic
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان