خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اردک
2 . (گوشت) اردک
3 . امتیاز صفر (توپزن کریکت)
4 . سر یا بدن خود را پایین آوردن
[اسم]
duck
/dʌk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اردک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اردک
مرغابی
1.We took some bread to feed the ducks.
1. ما کمی نان بردیم تا به اردکها غذا دهیم.
2
(گوشت) اردک
roast duck with orange sauce
اردک بریان با سس پرتقال
3
امتیاز صفر (توپزن کریکت)
[فعل]
to duck
/dʌk/
فعل ناگذر
[گذشته: ducked]
[گذشته: ducked]
[گذشته کامل: ducked]
صرف فعل
4
سر یا بدن خود را پایین آوردن
جا خالی دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جاخالی دادن
1.He saw the ball coming toward him and ducked.
1. او توپ را دید که دارد به سمتش می آید و سرش را پایین آورد [جا خالی داد]
تصاویر
کلمات نزدیک
duchy
duchess
ducat
ducal
dublin
duck soup
duck-billed platypus
duckling
duct
ductile
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان