خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دور انداختن
2 . ول کردن
3 . پرت کردن
4 . بیغوله
5 . محل تخلیه (زباله)
[فعل]
to dump
/dʌmp/
فعل گذرا
[گذشته: dumped]
[گذشته: dumped]
[گذشته کامل: dumped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دور انداختن
بیرون ریختن
to dump something
چیزی را دور انداختن/بیرون ریختن
1. Several old cars had been dumped near the beach.
1. چندین ماشین قدیمی کنار ساحل دور انداخته شدهاند.
2. Toxic chemicals continue to be dumped into the river.
2. مواد شیمیایی سمی همچنان به درون رودخانه ریخته میشوند.
2
ول کردن
بهم زدن (رابطه عاشقانه)
informal
to dump somebody
کسی را ول کردن/رابطه با کسی بهم زدن
1. Did you hear he's dumped his girlfriend?
1. شنیدی که او دوست دخترش را ول کرده است؟
2. Vicky dumped Neil yesterday.
2. "ویکی" دیروز رابطهاش را با "نیل" بهم زد.
3
پرت کردن
انداختن
to dump something
چیزی را پرت کردن/انداختن
1. Don’t dump your clothes on the floor!
1. لباسهایت را روی زمین پرت نکن!
2. Merrill dumped her suitcase down in the hall.
2. "مریل" چمدانش را در سالن انداخت.
[اسم]
dump
/dʌmp/
قابل شمارش
4
بیغوله
جای بد و ناخوشایند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آشغالدونی
زاغه
disapproving
informal
1.How can you live in this dump?
1. چطور میتوانی در این بیغوله زندگی کنی؟
2.This place looks like a dump!
2. این مکان شبیه یک بیغوله است [این مکان بسیار جای بد و ناخوشایندی است]!
5
محل تخلیه (زباله)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آشغالدونی
a rubbish/garbage dump
محل تخلیه زباله [زبالهدانی]
The fire probably started in a rubbish dump.
آتش احتمالا در محل تخلیه زباله شروع شد.
a toxic/nuclear waste dump
محل تخلیه زبالههای سمی/هستهای
[عبارات مرتبط]
dumpy
1. خپل
dump bin
2. سبد اجناس تخفیفدار
تصاویر
کلمات نزدیک
dummy run
dummy
dumfound
dumbwaiter
dumbstruck
dump bin
dumper truck
dumping
dumpling
dumpster
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان