1 . زندگی کردن
[فعل]

to dwell

/dwel/
فعل ناگذر
[گذشته: dwelled] [گذشته: dwelled] [گذشته کامل: dwelled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زندگی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ساکن بودن سکنی گزیدن سکونت داشتن
  • 1.I don't want to dwell on the past.
    1. من نمی‌خواهم در گذشته [با خاطرات گذشته] زندگی کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان