1 . گوش 2 . خوشه
[اسم]

ear

/ɪr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گوش

معادل ها در دیکشنری فارسی: سمع گوش
مترادف و متضاد organ of hearing
  • 1.She leaned over and whispered something in his ear.
    1. او خم شد و چیزی در گوشش زمزمه کرد.
  • 2.The hearing in my left ear's not so good.
    2. شنوایی گوش چپ من خیلی خوب نیست.
کاربرد واژه ear به معنای گوش
واژه ear به معنای "گوش" به عضوی از بدن انسان و حیوانات گفته می‌شود که با آن صداها را می‌شوند. گوش در دو طرف سر قرار دارد و در برخی حیوانات به صورت گوش درونی و گوش بیرونی است.

2 خوشه سنبله

معادل ها در دیکشنری فارسی: خوشه سنبله
ears of corn
خوشه‌های ذرت
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان