خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زمینی
2 . ممکن
[صفت]
earthly
/ˈɜːrθli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: earthlier]
[حالت عالی: earthliest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زمینی
دنیوی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خاکی
دنیوی
زمینی
ناسوتی
ارضی
formal
the sorrows of this earthly life
غمهای این زندگی دنیوی
2
ممکن
محتمل
1.I see no earthly reason why he shouldn’t come.
1. من هیچ دلیل محتملی نمیبینم که چرا او نباید بیاید.
تصاویر
کلمات نزدیک
earthenware
earthen
earth's rotation
earth tremor
earth science
earthnut
earthquake
earthquake-prone
earthquake-ravaged
earthworm
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان