خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیچیده
2 . با جزئیات شرح دادن
[صفت]
elaborate
/ɪˈlæbrət/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more elaborate]
[حالت عالی: most elaborate]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پیچیده
پرجزئیات، مفصل، پرنقشونگار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرکار
عریض و طویل
باآبوتاب
مترادف و متضاد
complex
detailed
intricate
ornate
plain
simple
1.I'd prefer a simple classic style which is not too elaborate.
1. من سبک کلاسیک ساده را ترجیح میدهم که خیلی پرجزئیات نباشد.
2.You want a plain blouse to go with that skirt - nothing too elaborate.
2. شما یک بلوز ساده میخواهید که با آن دامن بیاید؛ (چیزی که) خیلی پرنقشونگار نباشد.
[فعل]
to elaborate
/ɪˈlæbrət/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: elaborated]
[گذشته: elaborated]
[گذشته کامل: elaborated]
صرف فعل
2
با جزئیات شرح دادن
وارد جزئیات شدن، مفصل شرح دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توضیح دادن
باآبوتاب تعریف کردن
to elaborate on/upon something
وارد جزئیات چیزی شدن
He said he was resigning but did not elaborate on his reasons.
او گفت دارد استعفا میدهد، اما وارد جزئیات دلیلش نشد.
to elaborate something
چیزی را با جزئیات شرح دادن
She went on to elaborate her argument.
او (حرفش را) ادامه داد تا با جزئیات بحثش را شرح دهد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
ekg
eject
either
eire
eighty-two
elaborately
elaeagnus commutata
eland
elapse
elastic
کلمات نزدیک
ekg machine
eke out
eke
ejector seat
ejection
elaborately
elaboration
elaine
elamite
eland
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان