خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تشجیع کردن
2 . با حروف پررنگ نوشتن
[فعل]
to embolden
/ɪmˈbəʊldən/
فعل گذرا
[گذشته: emboldened]
[گذشته: emboldened]
[گذشته کامل: emboldened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تشجیع کردن
دلوجرئت دادن
formal
1.Emboldened by the wine, he went over to introduce himself to her.
1. او که بهخاطر شراب دلوجرئت پیدا کرده بود، رفت تا خودش را به او معرفی کند.
2
با حروف پررنگ نوشتن
تصاویر
کلمات نزدیک
emblematic
emblazon
ember
embank
emasculation
embolus
embosom
embower
embrasure
embrocation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان