خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درگیر کردن
2 . آشفته کردن
[فعل]
to embroil
/ɪmˈbrɔɪl/
فعل گذرا
[گذشته: embroiled]
[گذشته: embroiled]
[گذشته کامل: embroiled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
درگیر کردن
formal
1.He became embroiled in a dispute with his neighbors.
1. او درگیر مشاجرهای با همسایگانش شد.
2
آشفته کردن
formal
تصاویر
کلمات نزدیک
embrocation
embrasure
embower
embosom
embolus
emendation
emeritus
emmenagogue
emmentaler
emo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان