1 . درگیر کردن 2 . آشفته کردن
[فعل]

to embroil

/ɪmˈbrɔɪl/
فعل گذرا
[گذشته: embroiled] [گذشته: embroiled] [گذشته کامل: embroiled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 درگیر کردن

formal
  • 1.He became embroiled in a dispute with his neighbors.
    1. او درگیر مشاجره‌ای با همسایگانش شد.

2 آشفته کردن

formal
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان