خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (عمل) کشیدن پوست صورت
[اسم]
face-lift
/ˈfeɪsˌlɪft/
قابل شمارش
1
(عمل) کشیدن پوست صورت
فیس لیفت
1.she's planning to have a face-lift when she gets older.
1. او قصد دارد وقتی که پیرتر شد، پوست صورتش را بکشد [او قصد دارد وقتی که پیرتر شد،فیس لیفت انجام دهد].
تصاویر
کلمات نزدیک
face-down
face value
face up to
face to face
face the prospect
face-saving
face-up
facebook
facecloth
faceless
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان