خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قحطی
[اسم]
famine
/ˈfæmən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قحطی
خشکسالی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قحطی
formal
مترادف و متضاد
deprivation
food shortages
scarcity of food
shortage
plenty
1.Famine in Africa caused the death of one tenth of the population.
1. قحطی در آفریقا باعث مرگ یک دهم جمعیت شد.
2.The rumor of a famine in Europe was purely fiction.
2. شایعه خشکسالی در اروپا داستانی بیش نبود.
تصاویر
کلمات نزدیک
family-size
family tree
family room
family planning
family name
famine-stricken
famished
famous
famous last words
famously
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان