خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تحقیق میدانی
[اسم]
field study
/fild ˈstʌdi/
قابل شمارش
1
تحقیق میدانی
مطالعه میدانی
1.He carried out a field study.
1. او یک تحقیق میدانی انجام داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
field sports
field of vision
field marshal
field hospital
field hockey
field test
field trip
fieldcraft
fielder
fielding
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان