خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . با سرعت و عصبانیت (برای کسی) چیزی نوشتن
2 . شلیک کردن
[فعل]
to fire off
/ˈfaɪər ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: fired off]
[گذشته: fired off]
[گذشته کامل: fired off]
صرف فعل
1
با سرعت و عصبانیت (برای کسی) چیزی نوشتن
با سرعت و عصبانیت (به کسی) چیزی گفتن
1.I fired off a furious letter to the editor.
1. من با سرعت و عصبانیت نامهای خشمگینانه به سردبیر نوشتم.
2
شلیک کردن
تیراندازی کردن
1.The nervous soldier fired off a few more bullets into the darkness.
1. سرباز نگران چند تیر دیگر در تاریکی شلیک کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
fire hydrant
fire fighter
fire extinguisher
fire exit
fire escape
fire service
fire station
fire temple
fire truck
fire-resistant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان