خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (رو به) جلو
2 . در جلوی (کشتی یا هواپیما)
3 . ارسال کردن (نامه و ایمیل)
4 . گستاخ
[قید]
forward
/ˈfɔːr.wərd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
(رو به) جلو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیش
مترادف و متضاد
ahead
frontwards
onward
back
backwards
1.She came forward and slapped me.
1. او جلو آمد و به من سیلی زد.
2.She leaned forward to whisper something in my ear.
2. او رو به جلو خم شد تا چیزی در گوشم زمزمه کند.
2
در جلوی (کشتی یا هواپیما)
بهسوی جلو
[فعل]
to forward
/ˈfɔːr.wərd/
فعل گذرا
[گذشته: forwarded]
[گذشته: forwarded]
[گذشته کامل: forwarded]
صرف فعل
3
ارسال کردن (نامه و ایمیل)
فوروارد کردن
مترادف و متضاد
readdress
send on
1.I'll forward your mail to you while you're gone.
1. وقتی که نیستی من نامههایت را برایت میفرستم.
[صفت]
forward
/ˈfɔːr.wərd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more forward]
[حالت عالی: most forward]
4
گستاخ
بیش از حد صمیمی
1.I hope you don't think I'm being too forward.
1. امیدوارم فکر نکنی خیلی [بیش از حد] صمیمی شدهام.
تصاویر
کلمات نزدیک
forum
forty-three
forty-one
forty-five
forty-eight
forward an e-mail
forward slash
forward-looking
forwarding address
forwardness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان