خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فیوز (برق)
2 . فتیله (مواد منفجره)
[اسم]
fuse
/fjuz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فیوز (برق)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فیوز
a plug fitted with a fuse
دو شاخهای مجهز شده به فیوز [دوشاخهای که در آن فیوز نصب شده است]
2
فتیله (مواد منفجره)
to light the fuse
روشن کردن فتیله
تصاویر
کلمات نزدیک
fury
furtively
furtive
furthest
furthermost
fuse box
fusebox
fuselage
fusilier
fusillade
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان