خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وارد شدن
2 . رسیدن
3 . عضو (گروه و دانشگاه و...) شدن
4 . سوار شدن
[فعل]
to get in
/gɛt ɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: got in]
[گذشته: got in]
[گذشته کامل: gotten in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
وارد شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وارد شدن
مترادف و متضاد
enter
get out
1.They must have gotten in through the bathroom window.
1. آنها به احتمال زیاد از پنجره دستشویی وارد شدند.
2
رسیدن
مترادف و متضاد
arrive
leave
1.My flight gets in at 9:45 p.m.
1. پروازم ساعت 9:45 شب میرسد.
2.My train got in at 7:15.
2. قطارم ساعت 7:15 دقیقه رسید.
3
عضو (گروه و دانشگاه و...) شدن
قبول شدن (به دانشگاه وارد شدن)
1.He wanted to go to Cambridge but he didn't get in.
1. او میخواست به (دانشگاه) کمبریج برود، اما قبول نشد.
4
سوار شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوار شدن
1.Hurry up! get in the car!
1. زود باش! سوار اتومبیل شو!
تصاویر
کلمات نزدیک
get hot under the collar
get hooked on
get home
get hold of
get hitched
get in shape
get in someone's hair
get in touch
get in trouble
get injured
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان