1 . وارد شدن 2 . رسیدن 3 . عضو (گروه و دانشگاه و...) شدن 4 . سوار شدن
[فعل]

to get in

/gɛt ɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: got in] [گذشته: got in] [گذشته کامل: gotten in]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وارد شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: وارد شدن
مترادف و متضاد enter get out
  • 1.They must have gotten in through the bathroom window.
    1. آنها به احتمال زیاد از پنجره دستشویی وارد شدند.

2 رسیدن

مترادف و متضاد arrive leave
  • 1.My flight gets in at 9:45 p.m.
    1. پروازم ساعت 9:45 شب می‌رسد.
  • 2.My train got in at 7:15.
    2. قطارم ساعت 7:15 دقیقه رسید.

3 عضو (گروه و دانشگاه و...) شدن قبول شدن (به دانشگاه وارد شدن)

  • 1.He wanted to go to Cambridge but he didn't get in.
    1. او می‌خواست به (دانشگاه) کمبریج برود، اما قبول نشد.

4 سوار شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سوار شدن
  • 1.Hurry up! get in the car!
    1. زود باش! سوار اتومبیل شو!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان