خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دست کسی به چیزی رسیدن
[جمله]
get one's hands on
/gɛt wʌnz hændz ɑn/
1
دست کسی به چیزی رسیدن
چیزی دم دست داشتن
مترادف و متضاد
get hold of
lay one's hands on
1.If I can get my hands on a barbecue, I will grill some chicken.
1. اگر منقل دم دست داشته باشم، کمی جوجه کباب خواهم کرد.
2.Just wait until I get my hands on Tom. I could kill him.
2. فقط صبر کن تا من دستم به "تام" برسد. می توانم بکشمش.
تصاویر
کلمات نزدیک
get one's hands off
get one's feet wet
get one's back up
get on with
get on the property ladder
get one's nose out of joint
get one's own way
get one's teeth into something
get online
get out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان