1 . دست کسی به چیزی رسیدن
[جمله]

get one's hands on

/gɛt wʌnz hændz ɑn/

1 دست کسی به چیزی رسیدن چیزی دم دست داشتن

مترادف و متضاد get hold of lay one's hands on
  • 1.If I can get my hands on a barbecue, I will grill some chicken.
    1. اگر منقل دم دست داشته باشم، کمی جوجه کباب خواهم کرد.
  • 2.Just wait until I get my hands on Tom. I could kill him.
    2. فقط صبر کن تا من دستم به "تام" برسد. می توانم بکشمش.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان