خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (کسی/چیزی را) شناختن
[عبارت]
get to know
/gɛt tu noʊ/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
(کسی/چیزی را) شناختن
آشنا شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آشنا شدن
1.Finally, I got to know her but it was late.
1. بالاخره او را شناختم، ولی دیر بود.
2.I'll need a few weeks to get to know the system.
2. من به چند هفته نیاز خواهم داشت تا سیستم را بشناسم.
تصاویر
کلمات نزدیک
get to grips with
get to
get tired
get time off
get through
get to like
get to the heart of
get to work
get together
get under one's feet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان