1 . به صدا در آمدن 2 . منفجر شدن 3 . فاسد شدن (غذا) 4 . دوست نداشتن 5 . رفتن
[فعل]

to go off

/goʊ ɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: went off] [گذشته: went off] [گذشته کامل: went off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به صدا در آمدن زنگ خوردن، سروصدا کردن

an alarm goes off
به صدا درآمدن ساعت زنگدار
  • The alarm will go off at 6 a.m.
    ساعت زنگدار (زنگ ساعت)، 6 صبح به صدا در خواهد آمد.

2 منفجر شدن ترکیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: منفجر شدن
مترادف و متضاد explode
  • 1.The bomb went off right after the president left his office.
    1. آن بمب، درست پس از آنکه رئیس‌جمهور دفترش را ترک کرد، منفجر شد.

3 فاسد شدن (غذا)

مترادف و متضاد go bad
food or drink goes off
فاسد شدن غذا یا خوراکی
  • That milk will go off if you don't put it in the fridge.
    آن شیر فاسد خواهد شد، اگر آن را در یخچال نگذاری.

4 دوست نداشتن کمتر دوست داشتن

to go off somebody/something
(دیگر) کسی/چیزی را دوست نداشتن
  • 1. I've gone off meat.
    1. من (دیگر) گوشت دوست ندارم [من دیگر گوشت نمی‌خورم].
  • 2. Many women go off coffee during pregnancy.
    2. بسیاری از خانم‌ها موقع بارداری دیگر قهوه نمی‌خورند.
to go off doing something
دیگر انجام کاری را دوست نداشتن
  • I’ve gone off cooking lately.
    من اخیراً دیگر آشپزی کردن را دوست ندارم.

5 رفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: راه افتادن
to go off to someplace
به جایی رفتن/راهی شدن
  • He went off to work as usual.
    او طبق معمول به سر کار رفت.
to go off to do something
رفتن تا کاری انجام دادن
  • Geoff went off to play golf.
    "جف" رفت تا گلف بازی کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان