1 . نمودار
[اسم]

graph

/græf/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نمودار

معادل ها در دیکشنری فارسی: نمودار
  • 1.This graph shows how crime has varied in relationship to unemployment over the last 20 years.
    1. این نمودار چگونگی تغییر میزان جرم و جنایت را در رابطه با بیکاری در 20 سال گذشته نشان می‌دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان