[صفت]

graphic

/ˈgræfɪk/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گرافیک [وابسته به طراحی و نمودار و ...]

معادل ها در دیکشنری فارسی: گرافیکی
  • 1.She’s studying graphic design.
    1. او دارد طراحی گرافیک می‌خواند.

2 واضح مشروح، پر جزئیات

مترادف و متضاد descriptive vivid
  • 1.He gave us a graphic description of the accident.
    1. او توصیف واضحی [پر جزئیاتی] از آن سانحه به ما داد [او به‌طور مشروح آن سانحه را برای ما توصیف کرد].

3 تصویری

مترادف و متضاد pictorial visual
  • 1.Writing is a graphic representation of language.
    1. نگارش، بازنمود تصویری زبان است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان