1 . نگهبان 2 . (یکی از دو) دفاع میانی (بیسبال، بسکتبال و ...) 3 . گارد (بوکس و ...) 4 . محافظت کردن
[اسم]

guard

/ɡɑːrd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نگهبان زندانبان

مترادف و متضاد jailer sentry warden
  • 1.A guard was posted outside the building.
    1. یک نگهبان بیرون ساختمان سر پست گذاشته شد.
  • 2.The prisoner slipped past the guards on the gate and escaped.
    2. زندانی از نگهبان‌های در زندان گذشت و فرار کرد.
a security guard
نگهبان حراست
border guards
نگهبانان مرزی [مرزبانان]

2 (یکی از دو) دفاع میانی (بیسبال، بسکتبال و ...)

3 گارد (بوکس و ...) حالت دفاعی

معادل ها در دیکشنری فارسی: گارد
[فعل]

to guard

/ɡɑːrd/
فعل گذرا
[گذشته: guarded] [گذشته: guarded] [گذشته کامل: guarded]

4 محافظت کردن نگهبانی کردن

  • 1.Five prison officers guarded the prisoners.
    1. پنج افسر (مامور) زندان از زندانیان نگهبانی می‌کردند.
  • 2.Soldiers guard the main doors of the embassy.
    2. سربازان از درب‌های اصلی سفارت محافظت می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان