خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نگهبان
2 . (یکی از دو) دفاع میانی (بیسبال، بسکتبال و ...)
3 . گارد (بوکس و ...)
4 . محافظت کردن
[اسم]
guard
/ɡɑːrd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نگهبان
زندانبان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسکورت
پاسدار
نگهبان
مستحفظ
محافظ
قراول
گارد
کشیک
مترادف و متضاد
jailer
sentry
warden
1.A guard was posted outside the building.
1. یک نگهبان بیرون ساختمان سر پست گذاشته شد.
2.The prisoner slipped past the guards on the gate and escaped.
2. زندانی از نگهبانهای در زندان گذشت و فرار کرد.
a security guard
نگهبان حراست
border guards
نگهبانان مرزی [مرزبانان]
2
(یکی از دو) دفاع میانی (بیسبال، بسکتبال و ...)
3
گارد (بوکس و ...)
حالت دفاعی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گارد
[فعل]
to guard
/ɡɑːrd/
فعل گذرا
[گذشته: guarded]
[گذشته: guarded]
[گذشته کامل: guarded]
صرف فعل
4
محافظت کردن
نگهبانی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حراست کردن
حفاظت کردن
نگهداری کردن
نگهبانی دادن
محافظت کردن
1.Five prison officers guarded the prisoners.
1. پنج افسر (مامور) زندان از زندانیان نگهبانی میکردند.
2.Soldiers guard the main doors of the embassy.
2. سربازان از دربهای اصلی سفارت محافظت میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
guarantor
guaranteed
guarantee
guacamole
gsoh
guard dog
guard duty
guard of honor
guard rail
guarded
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان