[اسم]

guarantee

/ˌgær.ənˈtiː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ضمانت ضمانت‌نامه، قول

معادل ها در دیکشنری فارسی: تضمین ضمانت ضمانت‌نامه گارانتی
مترادف و متضاد assurance warrant warranty
  • 1.I want a guarantee from you.
    1. از شما قول می‌خواهم.
  • 2.I'm afraid this camera is no longer under guarantee.
    2. متاسفانه این دوربین دیگر تحت ضمانت نیست.
  • 3.where's your guarantee ?
    3. ضمانت‌نامه تان کجاست؟
[فعل]

to guarantee

/ˌgær.ənˈtiː/
فعل گذرا
[گذشته: guaranteed] [گذشته: guaranteed] [گذشته کامل: guaranteed]

2 ضمانت کردن تضمین کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تضمین کردن ضمانت کردن
مترادف و متضاد insure promise sponsor underwrite
  • 1.He guaranteed the watch personally.
    1. او شخصا این ساعت را ضمانت کرد.
  • 2.I can’t guarantee that I will be able to help you, but I’ll try.
    2. نمی‌توانم تضمین کنم که قادر به کمک کردن به شما خواهم بود، اما سعی خواهم کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان