Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . مدل مو
[اسم]
hairstyle
/ˈherstaɪl/
قابل شمارش
1
مدل مو
1.I noticed that she had a new hairstyle.
1. من متوجه شدم که او مدل موی جدیدی داشت.
2.I’m thinking of having a change of hairstyle.
2. من دارم فکر میکنم که مدل مویم را تغییر دهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
hairspray
hairslide
hairpin bend
hairpin
hairpiece
hairstylist
hairy
hair’s breadth
hajj
hake
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان