Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . (تلفن را) قطع کردن
2 . آویزان کردن
[فعل]
to hang up
/hæŋ ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: hung up]
[گذشته: hung up]
[گذشته کامل: hung up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(تلفن را) قطع کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گوشی را گذاشتن
مترادف و متضاد
pick up
1.After I hung up I remembered what I'd wanted to say.
1. بعد از اینکه قطع کردم، یادم آمد چه میخواستم بگویم.
2.She said goodbye and hung up.
2. او گفت خداحافظ و (تلفن را) قطع کرد.
2
آویزان کردن
آویختن
1.I hung up my wash on the line.
1. لباسهای شستهام را از طناب آویزان کردم [لباسهای شستهام را روی طناب پهن کردم].
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
hang upon
hang up gloves
hang up boots
hang up
hang together
hangar
hangar queen
hangchow
hangdog
hanger
کلمات نزدیک
hang ten
hang out one's shingle
hang out
hang onto your hat!
hang on
hang up, please.
hang your bathrobe on the peg in the bathroom.
hang-glider
hang-gliding
hang-out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان