خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . با زحمت بالا بردن
2 . بالا آوردن
[فعل]
to heave
/hiv/
فعل گذرا
[گذشته: heaved]
[گذشته: heaved]
[گذشته کامل: heaved]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با زحمت بالا بردن
با زحمت بلند کردن، با زحمت کشیدن
1.We heaved the suitcase up the stairs.
1. (آن) چمدان را با زحمت از پلهها بالا بردیم.
2
بالا آوردن
عق زدن، استفراغ کردن
informal
مترادف و متضاد
vomit
1.She heaved into the sea. It was very disgusting.
1. او در دریا بالا آورد. خیلی تهوعآور بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
heatwave
heatstroke
heating pad
heating
heather
heave into sight
heaven
heaven's to betsy!
heavenly
heavenly body
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان